هستی ما نظام ما، مستی ما خرام ما،گردش بی مقام ما، زندگی دوام ما
دور فلک بکام ما می نگریم و می رویم
جلوه گه شهود را، بتکده ی نمود را، رزم نبود و بود را، کشمکش وجود را
عالم دیر و زود را می نگریم و می رویم
گرمی کارزارها، خامی پخته کارها، تاج و سریر و دارها، خواری شهریارها
بازی روزگارها می نگریم و می رویم
خواجه ز سروری گذشت، بنده ز چاکری گذشت، زاری و قیصری گذشت دور سکندری گذشت
شیوه ی بت گری گذشت می نگریم و می رویم
خاک خموش و در خروش، سست ز نهاد و سخت کوش، گاه به بزم ناو نوش، گاه جنازه ئی به دوش
میر جهان و سفته گوش می نگریم و می رویم
تو به طلسم چون و چند عقل تو در گشاد و بند مثل غراله در کمند زار و زبون و دردمند
ما به نشیمن بلند می نگریم و می رویم
پرده چرا ظهور چیست؟ اصل ظلام و نور چیست؟ چشم و دل و شعور چیست، فطرت ناصبور چیست؟
این همه نزد و دور چیست می نگریم و می رویم
بیش تو نزد ما کمی، سال تو پیش ما دمی، ای بکنار تو یمی، ساخته ئی به شبنمی
ما بتلاش عالمی می نگریم و می رویم