" rel="stylesheet"/> "> ">

کرم کتابی

شنیدم شبی در کتب خانه ی من
به پروانه می گفت کرم کتابی
باوراق سینا نشیمن گرفتم
بسی دیدم از نسخه ی فاریابی
نفهمیده ام حکمت زندگی را
همان تیره روزم ز بی آفتابی
نکو گفت پروانه ی نیم سوزی
که این نکته را در کتابی نیابی
تپش می کند زنده تر زندگی را
تپش می دهد بال و پر زندگی را