" rel="stylesheet"/> "> ">

ساقی نامه

در نشاط باغ کشمیر نوشته شد

خوشا روزگاری خوشا نو بهاری
نجوم پرن رست از مرغزاری
زمین از بهاران چو بال تذروی
ز فواره الماس بار آبشاری
نه پیچد نگه جز که در لاله و گل
نه غلطد هوا جز که بر سبزه زاری
لب جو خود آرائی غنچه دیدی؟
چه زیبا نگاری، چه آئینه داری
چه شیرین نوائی چه دلکش صدائی
که می آید از خلوت شاخساری
به تن جان بجان آرزو زنده گردد
ز آوای ساری ز بانگ هزاری
نوا های مرغ بلند آشیانی
در آمیخت با نغمه ی جویباری
تو گوئی که یزدان بهشت برین را
نهاد است در دامن کوهساری
که تا رحمتش آدمی زادگان را
رها سازد از محنت انتظاری
چه خواهم درین گلستان گر بخواهم
شرابی، کتابی، ربابی، نگاری
سرت گردم ای ساقی ماه سیما
بیار از نیاگان ما یادگاری
به ساغر فروریز آبی که جان را
فروزد چو نوری بسوزد چو ناری
شقایق برویان ز خاک نژندم
بهشتی فرو چین بمشت غباری
نه بینی که از کاشغر تا به کاشان
همان یک نوا بالد از هر دیاری
ز چشم امم ریخت آن اشک نابی
که تأثیر او گل دماند ز خاری
کشیری که با بندگی خو گرفته
بتی می تراشد ز سنگ مزاری
ضمیرش تهی از خیال بلندی
خودی ناشناسی ز خود شرمساری
بریشم قبا خواجه از محنت او
نصیب تنش جامه ی تار تاری
نه در دیده ی او فروغ نگاهی
نه در سینه ی او دل بیقراری
از آن می فشان قطره ئی بر کشیری
که خاکسترش آفریند شراری