" rel="stylesheet"/> "> ">

بر آمدن انجم شناس مریخی از رصدگاه

پیرمردی ریش او مانند برف
سالها در علم و حکمت کرده صرف
تیز بین مانند دانایان غرب
کسوتش چون پیر ترسایان غرب
دیر سال و قامتش بالا چو سرو
طلعتش تا بنده چون ترکان مرو
آشنای رسم و راه هر طریق
آشکار از چشم او فکر عمیق
آدمی را دید و چون گل بر شگفت
در زبان طوسی و خیام گفت
پیکر گل آن اسیر چند و چون
از مقام تحت و فوق آمد برون
خاک را پرواز بی طیاره داد
ثابتان را جوهر سیاره داد
نطق و ادراکش روان چون آب جو
محو حیرت بودم از گفتار او
این همه خواب است یا افسونگری
بر لب مریخیان حرف دری
گفت: بود اندر زمان مصطفی
مردی از مریخیان با صفا
بر جهان چشم جهان بین را گشاد
دل به سیر خطه ی آدم نهاد
پر گشود اندر فضاهای وجود
تا بصحرای حجاز آمد فرود
آنچه دید از مشرق و مغرب نوشت
نقش او رنگین تر از باغ بهشت
بوده ام من هم بایران و فرنگ
گشته ام در ملک نیل و رود گنگ
دیده ام امر یک و هم ژاپون و چین
بهر تحقیق فلزات زمین
از شب و روز زمین دارم خبر
کرده ام اندر بر و بحرش سفر
پیش ما هنگامه های آدم است
گر چه او از کار ما نامحرم است