این نواح مرغدین برخیاست
برخیا نام ابوالآبای ماست
فر ز مرز آن آمر کردار زشت
رفت پیش برخیا اندر بهشت
گفت: تو این جا چسان آسوده ئی
عمرها محکوم یزدان بوده ئی
از مقام تو نکوتر عالمی است
پیش او جنت بهار یکدمی است
آن جهان از هر جهان بالاتر است
آن جهان از لامکان بالاتر است
نیست یزدان را از آن عالم خبر
من ندیدم عالمی آزادتر
نی خدائی در نظام او دخیل
نی کتاب و نی رسول و جبرئیل
نی طوافی نی سجودی اندرو
نی دعائی نی درودی اندرو
برخیا گفت: ای فسون پرداز خیز
نقش خود را اندر آن عالم بریز
تا ابوالآ با فریب او خورد
حق جهانی دیگری با ما سپرد
اندرین ملک خدادادی گذر
مرغدین و رسم و آئینش نگر