مرغدین و آن عمارات بلند
من چه گویم زان مقام ارجمند
ساکنانش در سخن شیرین چو نوش
خوب روی و نرم خوی و ساده پوش
فکرشان بی درد و سوز اکتساب
راز دان کیمیای آفتاب
هر که خواهد سیم و زر گیرد ز نور
چون نمک گیریم ما از آب شور
خدمت آمد مقصد علم و هنر
کارها را کس نمی سنجد بزر
کس ز دینار و درم آگاه نیست
این بتان را در حرمها راه نیست
بر طبیعت دیو ماشین چیره نیست
آسمانها از دخانها تیره نیست
سخت کش دهقان چراغش روشن است
از نهاب ده خدایان ایمن است
کشت و کارش بی نزاع آب جوست
حاصلش بی شرکت غیری ازوست
اندر آن عالم نه لشکر نی قشون
نی کسی روزی خورد از کشت و خون
نی قلم در مرغدین گیرد فروغ
از فن تحریر و تشهیز دروغ
نی ببازاران ز بی کاران خروش
نی صداهای گدایان درد گوش