نکته یی میگویم از مردان حال
امتان را لا جلال الا جمال
لا و الا احتساب کائنات
لا و الا فتح باب کائنات
هر دو تقدیر جهان کاف و نون
تا نه رمز لااله آید بدست
بند غیرالله را نتوان شکست
در جهان آغاز کار از حرف لاست
این نخستین منزل مرد خداست
ملتی کز سوز او یکدم تپید
از گل خود خویش را باز آفرید
پیش غیر الله لا گفتن حیات
تازه از هنگامه ی او کائنات
از جنونش هر گریبان چاک نیست
در خور این شعله هر خاشاک نیست
جذبه ی او در دل یک زنده مرد
میکند صد ره نشین را ره نورد
بنده را با خواجه خواهی در ستیز؟
تخم لا در مشت خاک او بریز
هر کرا این سوز باشد در جگر
هولش از هول قیامت بیشتر
لا مقام ضربهای پی به پی
این غورعد است نی آواز نی
ضرب او هر بود را سازد نبود
با تو میگویم ز ایام عرب
تا بدانی پخته و خام عرب
ریز ریز از ضرب او لات و منات
در جهات آزاد از بند جهات
هر قبای کهنه چاک از دست او
قیصر و کسری هلاک از دست او
گاه دشت از برق و بارانش بدرد
گاه بحر از زور طوفانش بدرد
عالمی در آتش او مثل خس
این همه هنگامه ی لا بود و بس
اندرین دیر کهن پیهم تپید
تا جهان تازه ای آمد پدید
بانگ حق از صبح خیزیهای اوست
هر چه هست از تخم ریزیهای اوست
اینکه شمع لاله روشن کرده اند
از کنار جوی او آورده اند
لوح دل از نقش غیرالله شست
از کف خاکش دو صد هنگامه رست
هم چنان بینی که در دور فرنگ
بندگی با خواجگی آمد بجنگ
روس را قلب و جگر گردیده خون
از ضمیرش حرف لا آمد برون
آن نظام کهنه را بر هم زدست
تیز نیشی بر رگ عالم زدست
کرده ام اندر مقاماتش نگه
لاسلاطین، لاکلیسا، لااله
فکر او در تند باد لا بماند
مرکب خود را سوی الا نراند
آیدش روزی که از زور جنون
خویش را زین تندباد آرد برون
در مقام لا نیاساید حیات
سوی الا می خرامد کائنات
لا و الا ساز و برگ امتان
نفی بی اثبات مرگ امتان
در محبت پخته کی گردد خلیل
تا نگردد لا سوی الا دلیل
ای که اندر حجره ها سازی سخن
نعره ی لا پیش نمرودی بزن
این که می بینی نیرزد با دو جو
از جلال لااله آگاه شو
هر که اندر دست او شمشیر لاست
جمله موجودات را فرمانرواست