دل باز به عاشقی درافکندم
            برداد به باد عهد و سوگندم
         
        
            پیوست به عشق تا دگرباره
            ببرید ز خاص و عام پیوندم
         
        
            برکند به دست عشوه از بیخم
            تا بیخ صلاح و توبه برکندم
         
        
            پندم بدهد همی شود در سر
            این بار که نیک نیک دربندم
         
        
            چون بسته بند عاشقی باشم
            کی سود کند نصیحت و پندم
         
        
            از مرهم وصل فارغم زیرا
            کز یار به درد هجر خرسندم
         
        
            آخر شب هجر بگذرد بر من
            گر بگذارند روزکی چندم