ای بزرگی کز آب و خاک چو تو
            دست دوران آسمان نسرشت
         
        
            تخمی از لطف در زمین کمال
            چو تو حراث روزگار نکشت
         
        
            یاد کردی ز انوری به کرم
            باز بر پشت روزگار نبشت
         
        
            غرض او تویی و خدمت تو
            نه ملاقات چوب و صحبت خشت
         
        
            در سرایی که تو نخواهی بود
            در و دیوار او چه خوب و چه زشت
         
        
            به خدایی که کعبه خانه اوست
            که بود کعبه بی توام چو کنشت
         
        
            میزبان اول آنگهی خانه
            رؤیة الله نخست باز بهشت