" rel="stylesheet"/> "> ">

ناله عاشق

ای پری روی پرنیان رخسار
نازنین خوی و نازنین دیدار
ما ملول از تو و تو از گردون
ما غمین از تو و تو از اغیار
گفتی از دیده سیل خون باری
عجب آید مرا از این گفتار
زان که افغان و گریه کار من است
تو صنم بافغان چه داری کار؟
در کف توست ناوک خون ریز
قسمت ماست دیده خونبار
من بنالم، که عاشقم عاشق
تو که معشوقی از چه نالی زار؟
غم و اندوه یار من باشد
تو به اندوه و غم چرایی یار؟
تو ستم کش نئی، ستم کیشی
تو ستم گستری، نه رنج گسار
چه ستم دیدی ای ستم گستر؟
چه جفا بردی ای جفا کردار؟
من که بیدارم، از جدایی توست
تو چرایی به نیمه شب بیدار؟
غم زدایی، چه زاری از غم دل
آفتابی، چه نالی از شب تار؟
همه بیمار درد عشق توایم
تو ز تیمار کیستی بیمار؟
تو همای سعادتی، ز چه روی
صید غم گشته ای چو بوتیمار؟
سایه بال توست دولت بخش
ساکن کوی توست دولت یار
آشیان هماست بام سپهر
تو چرا جای کرده ای به حصار؟
خیز تا بر فراز چرخ شویم
زهره مانند و مشتری کردار
زان که ما هر دو آسمان قدریم
تو بدان حسن و من بدین آثار
تو همایی، همای گردون سیر
من سحابم، سحاب گوهربار
تو خداوند چشم سحاری
من خداوند خامه سمار
با چنین پایگه غلام توام
بنده عشق را نباشد عار
من نبندم به هر جمالی دل
من نگردم به هر جمیلی یار
نروم سوی هر دری چو نسیم
نشوم صید هر گلی چو هزار
تویی آن بت که قبله گاه منی
ورچه باشد صنم هزار هزار
می تویی، گل تویی، بهار تویی
فارغم با تو از نبید و بهار
از خیال تو چون خیال شدم
ای خیال تو مونس شب تار
از دل من جدا مشو چو امید
وز بر من نهان مشو چه قرار
یار من کیست بی تو؟ قطره اشک
کار من چیست بی تو؟ ناله زار
ماه من از حدیث غم بگذر
وین حکایت به عاشقان بگذار
نکته دلکشی بگو و بخند
مژده رحمتی، بیا و بیار
ور بخواهی که از بلا برهی
بوسه ای از رهی دریغ مدار

١٣٣١