یاری که مرا کرده فراموش، تویی تو
با مدعیان گشته هم آغوش، تویی تو
صدبار بنالم من و آن یار که یک بار
بر ناله زارم نکند گوش، تویی تو
ما زهره و خورشید به یک جای ندیدیم
خورشید رخ و زهره بناگوش، تویی تو
در کوی غمت خوار منم، زار منم من
در چشم دلم نیش تویی، نوش تویی تو
ما رند خرابیم و تویی میر خرابات
ما اهل خطاییم و خطاپوش، تویی تو
مدهوشی و مستی نه گناه دل زار است
چون هوش ربای دل مدهوش تویی تو
خون میخوری و لب به شکایت نگشایی
همدرد من ای غنچه خاموش، تویی تو
صیدی که تو را گشته گرفتار، منم من
یاری که مرا کرده فراموش، تویی تو
آغوش رهی بهر تو خالی چو هلال است
بازآی که شایسته آغوش، تویی تو