" rel="stylesheet"/> "> ">

خیال انگیز

خیال انگیز و جان پرور، چو بوی گل سراپائی
نداری غیر ازین عیبی، که میدانی که زیبائی
من از دلبستگی های تو با آئینه، دانستم
که بر دیدار طاقت سوز خود، عاشق تر از مائی
به شمع و ماه حاجت نیست بزم عاشقانت را
تو شمع مجلس افروزی، تو ماه مجلس آرائی
منم ابر و توئی گلبن، که میخندی چو میگریم
توئی مهر و منم اختر، که میمیرم چو میآئی
مراد ما نجوئی، ورنه رندان هوس جو را
بهار شادی انگیزی، حریف باده پیمائی
مه روشن، میان اختران پنهان نمی ماند
میان شاخه های گل، مشو پنهان که پیدائی
کسی از داغ و درد من نپرسد تا نپرسی تو
دلی بر حال زار من نبخشد تا نبخشائی
مرا گفتی: که از پیر خرد پرسم علاج خود
خرد منع من از عشق تو فرماید، چه فرمائی؟
من آزرده دل را، کس گره از کار نگشاید
مگر ای اشک غم امشب تو از دل عقده بگشائی
رهی، تا وارهی از رنج هستی ترک هستی کن
که با این ناتوانی ها، به ترک جان توانائی

اردیبهشت ماه ١٣٢٩