" rel="stylesheet"/> "> ">

بهشت آرزو

بر جگر داغی ز عشق لاله روئی یافتم
در سرای دل، بهشت آرزوئی یافتم
عمری از سنگ حوادث سوده گشتم چون غبار
تا به امداد نسیمی، ره بکوئی یافتم
خاطر از آئینه صبح است روشن تر مرا
این صفا از صحبت پاکیزه روئی یافتم
گرمی شمع شب افروز آفت پروانه شد
سوخت جانم، تا حریف گرم خوئی یافتم
بی تلاش من، غم عشق توام در دل نشست
گنج را در زیر پا بی جستجویی یافتم
هایهای گریه، در پای توام آمد بیاد
هر کجا شاخ گلی، بر طرف جوئی یافتم
تلخ کامی بین، که در میخانه دلدادگی
بود پر خون جگر، هرجا سبوئی یافتم
چون صبا در زیر زلفش هر کجا کردم گذار
یک جهان دل، بسته بر هر تار موئی یافتم
ننگ رسوائی «رهی » نامم بلندآوازه کرد
خاک راه عشق گفتم، آبروئی یافتم

تیرماه ١٣٢٦