" rel="stylesheet"/> "> ">

جلوه ساقی

در قدح عکس تو، یا گل در گلاب افتاده است؟
مهر در آئینه، یا آتش در آب افتاده است؟
باده روشن، دمی از دست ساقی دور نیست
ماه امشب همنشین با آفتاب افتاده است
خفته از مستی بدامان ترم آن لاله روی
برق از گرمی در آغوش سحاب افتاده است
در هوای مردمی، از کید مردم سوختیم
در دل ما آتش از موج سراب افتاده است
طی نگشته روزگار کودکی، پیری رسید
از کتاب عمر ما، فصل شباب افتاده است
نیست شبنم این که بینی در چمن، کز اشتیاق
پیش لبهایت، دهان غنچه، آب افتاده است
آسمان در حیرت از بالانشینی های ماست
بحر در اندیشه از کار حباب افتاده است
گوشه عزلت بود سر منزل عزت، رهی
گنج گوهر بین که در کنج خراب افتاده است

خردادماه ١٣٢٠