" rel="stylesheet"/> "> ">

ستاره خندان

بگوش همنفسان، آتشین سرودم من
فغان مرغ شبم، یا نوای عودم من؟
مرا ز چشم قبول آسمان نمی افکند
اگر چو اشک ز روشندلان نبودم من
مخور فریب محبت، که دوستداران را
بروزگار سیه بختی، آزمودم من
بباغبانی بی حاصلم بخند، ای برق
که لاله کاشتم و خار و خس درودم من
نبود گوهر یکدانه ای در این دریا
وگرنه چون صدف آغوش میگشودم من
بآبروی قناعت قسم، که روی نیاز
بخاکپای فرومایگان نسودم من
اگرچه رنگ شفق یافت دامنم از اشک
همان ستاره خندان لبم که بودم من
گیاه دشت جنون خرم از من است، رهی
که از سرشک روان، رشک زنده رودم من
بیاد فیضی و گلبانگ عاشقانه اوست
اگر ترانه مستانه ای سرودم من

اردیبهشت ماه ١٣٤٢