" rel="stylesheet"/> "> ">

نغمه حسرت

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل، آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب، میسوختم پروانه وار
پای آن سرو روان، اشک روانی داشتم
آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود
عشق را از اشک حسرت، ترجمانی داشتم
چون سرشک از شوق بودم خاک بوس درگهی
چون غبار از شکر، سر بر آستانی داشتم
در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود
در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم
درد بی عشقی ز جانم برده طاقت، ورنه من
داشتم آرام، تا آرام جانی داشتم
بلبل طبعم «رهی » باشد ز تنهائی خموش
نغمه ها بودی مرا، تا همزبانی داشتم

اصفهان فروردین ماه ١٣٢٤