" rel="stylesheet"/> "> ">

آغوش صحرا

عیب جو، دلدادگان را سرزنشها میکند
وای اگر با او کند دل، آنچه با ما میکند
با غم جانسوز، میسازد دل مسکین من
مصلحت بین است و با دشمن مدارا میکند
عکس او در اشک من، نقشی خیال انگیز داشت
ماه سیمین، جلوه ها در موج دریا میکند
از طربناکی به رقص آید سحرگه چون نسیم
هر که چون گل خواب در آغوش صحرا میکند
خاک پای آن تهی دستم، که چون ابر بهار
بر سر عالم فشاند، هرچه پیدا میکند
دیده آزادمردان، سوی دنیای دل است
سفله باشد، آنکه روی دل بدنیا میکند
عشق و مستی را از این عالم بدان عالم بریم
در نماند، هرکه امشب فکر فردا میکند
همچو آن طفلی که در وحشت سرائی مانده است
دل درون سینه ام بی طاقتی ها میکند
هرکه تاب منت گردون ندارد چون رهی
دولت جاوید را از خود تمنا میکند

مردادماه ١٣٤٠