" rel="stylesheet"/> "> ">

رشته هوس

سیاهکاری ما، کم نشد ز موی سپید
بترک خواب نگفتیم و صبحدم خندید
ز تیغ بازی گردون، هواپرستان را
نفس برید، ولی رشته هوس نبرید
چو مفلسی که به دنبال کیمیا گردد
جهان بگشتم و آزاده ای نگشت پدید
اگر نمی طلبی رنج ناامیدی را
ز دوستان و عزیزان، مدار چشم امید
طمع بخاک فرو میبرد حریصان را
ز حرص بر سر قارون رسید، آنچه رسید
درود بر دل من باد، کز ستم کیشان
ستم کشید، ولی بار منتی نکشید
ز گرد حادثه، روشندلان چه غم دارند
غبار تیره، چه نقصان دهد به صبح سپید؟
از آن بگوهر اشکم ستاره میخندد
که تابناکتر از خود نمیتواند دید
نه هر که نظم دهد دفتری نظیر من است
نه هر که ساز کند نغمه ای، بود ناهید
ز چشمه، گوهر غلطان کجا پدید آید؟
درون سینه دریاست، جای مروارید
از آن شبی، که رهی دید صبح روی ترا
شبی نرفت، که چون صبح جامه ای ندرید

آذرماه ١٣٤٠