" rel="stylesheet"/> "> ">

آئینه روشن

ز کینه دور بود، سینه ای که من دارم
غبار نیست بر آئینه ای که من دارم
ز چشم پرگهرم، اختران عجب دارند
که غافلند ز گنجینه ای که من دارم
به هجر و وصل، مرا تاب آرمیدن نیست
یکی است شنبه و آدینه ای که من دارم
سیاهی از رخ شب میرود، ولی از دل
نمیرود غم دیرینه ای که من دارم
تو اهل درد نه ای، ورنه آتشی جانسوز
زبانه میکشد از سینه ای که من دارم
رهی، ز چشمه خورشید تابناک تر است
به روشنی، دل بی کینه ای که من دارم

آذرماه ١٣٣٦