بر خاطر آزاده، غباری ز کسم نیست
            سرو چمنم، شکوه ای از خار و خسم نیست
         
        
            از کوی تو، بی ناله و فریاد گذشتم
            چون قافله عمر، نوای جرسم نیست
         
        
            افسرده ترم از نفس باد خزانی
            کآن نوگل خندان، نفسی همنفسم نیست
         
        
            صیاد ز پیش آید و گرگ اجل از پی
            آن صید ضعیفم که ره پیش و پسم نیست
         
        
            بیحاصلی و خواری من بین که در این باغ
            چون خار، به دامان گلی دسترسم نیست
         
        
            از تنگدلی، پاس دل تنگ ندارم
            چندان کشم اندوه، که اندوه کسم نیست
         
        
            امشب «رهی » از میکده بیرون ننهم پای
            آزرده دردم، دو سه پیمانه بسم نیست