مستیم و ساز بی خبری، ساز کرده ایم
غم را به حیله از سر خود، باز کرده ایم
ای گلبن مراد، مکن سرکشی، مکن!
کز آشیان، ببوی تو پرواز کرده ایم
پر کنده ایم خانه هستی، به موج اشک
ما، کار سیل خانه برانداز کرده ایم
از داغ آتشین لب او، همچو نای و نی
دل را، به ناله زمزمه پرداز کرده ایم
چون شبنمی، که بر ورق گل چکد، رهی
اشکی، نثار خواجه شیراز کرده ایم