هر شبم از اشک خونین گل به دامان باد و هست
            هر نفس چون غنچه ام، سر در گریبان باد و هست
         
        
            موج این دریا، نجوید ساحل آرام را
            طاقت و آسودگی، از من گریزان باد و هست
         
        
            هرکه را در محفل هستی، نصیبی داده اند
            چنگ نالان، شمع گریان، جام خندان، باد و هست
         
        
            دل ندامت ها کشد از ترک مستی های عشق
            می پرست از توبه بی جا پشیمان باد و هست
         
        
            خانه تقوای زاهد شد به یک ساغر خراب
            کلبه دیوانه، از سیلاب ویران باد و هست
         
        
            گرچه از وصل توام آسایش دل بود و نیست
            آتش عشق توام، روشنگر جان باد و هست
         
        
            تا به هر بستان سرا، خلق از تفرج خوشدلند
            این سرابستان، تفرجگاه مهمان باد و هست
         
        
            تا ابد در سایه همکیشی و همسایگی
            اهل ایران دوستدار اهل افغان باد و هست
         
        
            ما دو یار یکزبان و یک دلیم از دیرباز
            یکدلی و یکزبانی، رسم یاران باد و هست
         
        
            امشب از طبع درافشان، تهنیت گوی توام
            تهنیت گوی تو را، طبع درافشان باد و هست
         
        
            خاطر بدخواه از ناسازی گردون، رهی
            همچو گیسوی نکورویان، پریشان باد و هست