تا نپنداری فلک، روزی به کس ارزان دهد
جان ستاند در بها گردون به هر کس نان دهد
ابر و گل در پرده گویندت حدیثی، کاسمان
سازدت گریان، گرت یک دم لب خندان دهد
هر زمان سوزد، ز محرومی به داغ دیگرش
لاله آسا، هرکه را رنگی در این بستان دهد
تا به زندان بلا گردند زندانی چو خضر
تشنه کامان را، فریب از چشمه حیوان دهد
گر فلک نشناخت قدر من رهی عیبش مکن
ابله از کف گوهر نایاب، را ارزان دهد