" rel="stylesheet"/> "> ">

آشوب انجمن

مرو، که با دو لبت گفتگوی من باقی است
هزار شکوه سرودم، ولی سخن باقی است
چو برق میروی از آشیان ما، به کجا؟
هنوز مشت خسی، بهر سوختن باقی است
به عیش کوش و ز غمهای تازه، باک مدار
گرت پیاله ای از باده کهن باقی است
شبی به حلقه رندان، حدیث موی تو رفت
گذشت عمری و آشوب انجمن باقی است
دمی نشستی و رفتی، ولی به محفل ما
هنوز بوی گل و عطر یاسمن باقی است
اگرچه گردش گردون، مرا هلاک نکرد
ولی ز گردش چشمت، امید من باقی است
بهار حسن تو نازم، که صد چمن پژمرد
ولی طراوت گلهای این چمن باقی است
بپای دوست سر افشاندن است و جان دادن
بهانه ای که مرا بهر زیستن باقی است
ز دست غیر، مرا شکوه ای نماند، رهی
ولی شکایتم از دست خویشتن باقی است

مهرماه ١٣٤٧