" rel="stylesheet"/> "> ">

ترجمه از اشعار هندی

با عشق تو پروای بداندیش نداریم
ای بی خبر از ما، خبر از خویش نداریم
درون اشک من افتاد نقش اندامش
بخنده گفت که نیلوفری ز آب دمید
به لبت کز می نوشین هوس انگیزتر است
کز غمت باده ز خوناب جگر می نوشم
فلک که لطف نهان با رقیب من دارد
نشان یار سراپا فریب من دارد
به روی تربت من برگ لاله افشانید
که رنگی از دل حسرت نصیب من دارد
گرنه مراد من دهی تن به هلاک میدهم
چند به وعده خوش کنم جان به لب رسیده را
نفسی یار من زار نگشتی و گذشت
مردم و بر سر خاکم نگذشتی و گذشت
خموش باش، گرت پند میدهد عاقل
جواب مردم دیوانه را نباید داد
لاله رویی نیست تا در پای او سوزم، رهی
ورنه، جای دل درون سینه من آتشی است
تا کی به بزم غیر، بدان روی آتشین؟
بنشینی و به آتش حسرت نشانیم
محبت، آتشی کاشانه سوز است
دهد گرمی، ولیکن خانه سوز است
یاری که داد بر باد، آرام و طاقتم را
ای وای اگر نداند، قدر محبتم را
دلم چو خاطر دانا به صبح بگشاید
که صبحگاه نشانی است از بناگوشت
برون نمی رود از خاطرم، خیال وصالت
اگرچه نیست وصالی، ولی خوشم به خیالت
به لبت، کز می نوشین هوس انگیزترست
کز غمت، باده ز خوناب جگر می نوشم
چرا آتش زنی در خانه ما؟
رهی را با نگاهی میتوان سوخت
از توبه من باده روشن گله دارد
امشب لب ساغر ز لب من گله دارد
عشق روزافزون من از بی وفایی های توست
می گریزم گر به من، یک دم وفاداری کنی
در چنین عهدی که نزدیکان ز هم دوری کنند
یاری غم بین، که از من یک نفس هم دور نیست
دیشب به تو افسانه دل گفتم و رفتم
وز خوی تو چون موی تو آشفتم و رفتم
بوی آغوش تو را از نفس گل شنوم
گل نورسته مگر دوش در آغوش تو بود؟
رفتم از کوی تو چون بوی تو، همراه نسیم
این گلستان به خس و خار چمن ارزانی
هنوز گردش چشمی نبرده از هوشت
که یاد خویش هم از دل شود فراموشت
تسکین ندهد شاهد و ساقی دل ما را
مشکل که قدح چاره کند مشکل ما را
خیال روی تو را، می برم به خانه خویش
چو بلبلی، که برد گل به آشیانه خویش
ای که پس از هلاک من، پای نهی به خاک من
از دل خاک بشنوی، ناله دردناک من
هما، به کلبه ویران ما، نمی آید
به آشیان فقیران، هما نمی آید
های های گریه در پای توام آمد به یاد
هر کجا شاخ گلی، بر طرف جویی یافتم
کامم اگر نمی دهی، تیغ بکش مرا بکش
چند به وعده خوش کنم، جان به لب رسیده را؟
ز عمر اگر طلبی بهره، عشق ورز ای دوست
که زندگانی بی عشق، زندگانی نیست
در دوستی چو شمع، ز جانم دریغ نیست
سرگرم دوستانم و با خویش دشمنم
نه باک از دشمنان باشد، نه بیم از آسمان ما را
خداوندا! نگه دار از بلای دوستان ما را