من بی دل ساقی به نگاهی مستم، تو به جامی دیگر چه بری از دستم
دو چشم فتنه انگیزت تا دیدم ای گل، قسم به نرگس مستت که از این می مستم
اثری با گردش چشمت، نبود در ساغر می ساغر می
دگران مست از می گلگلون، دل من از گردش وی، گردش وی
می و گل گر دل انگیزد، تو در آن لب گل و می داری
به لطافت چو بهشتی، به طراوت چو بهاری، به تار گیسو بنفشه زاری
ای گلستان سر کویت، گل بستان چون رویت کی باشد کی
تویی آن گل در گیتی، که نداری آفت دی، آفت دی