اما به موجب آنکه پرورده نعمت این خاندانم نخواهم که در قیامت بخون من گرفتار آئی، اجازت فرمای تا من وزیر را بکشم آنگه به قصاص او بفرمای خون مرا ریختن تا بحق کشته باشی.
ملک را خنده گرفت. وزیر را گفت: چه مصلحت میبینی؟ گفت: ای خداوند جهان از بهر خدای این شوخ دیده را بصدقات گور پدر آزاد کن تا مرا در بلائی نیفکند. گناه از منست و قول حکما معتبر که گفته اند