دو امیرزاده در مصر بودند یکی علم آموخت و دیگری مال اندوخت. عاقبة الامر آن یکی علامه عصر گشت و این یکی عزیز مصر شد.
        
        
            پس این توانگر به چشم حقارت در فقیه نظر کردی و گفتی من بسلطنت رسیدم و تو همچنان در مسکنت بماندی.
        
        
            گفت: ای برادر شکر نعمت باری عز اسمه همچنان افزونترست بر من که میراث پیغمبران یافتم یعنی علم و تو میراث فرعون و هامان یعنی ملک مصر