" rel="stylesheet"/> "> ">

حکایت (١)

یکی را از دوستان گفتم: امتناع سخن گفتنم بعلت آن اختیار آمده است که غالب اوقات در سخن نیک و بد اتفاق افتد و دیده دشمنان جز بر بدی نمی آید. گفت: دشمن آن به که نیکی نبیند
و اخوا لعدواة لایمر بصالح
الا و یلمزه بکذاب اشر
هنر بچشم عداوت بزرگتر عیبست
گلست سعدی و در چشم دشمنان خارست
نور گیتی فروز چشمه هور
زشت باشد بچشم موشک کور