" rel="stylesheet"/> "> ">

حکایت (٢)

بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. پسر را گفت: نباید که این سخن با کسی در میان نهی. گفت: ای پدر فرمان تراست نگویم ولیکن خواهم که مرا بر فائده این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست گفت: تا مصیبت دو نشود. یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه
مگوانده خویش با دشمنان
که لاحول گویند شادی کنان