رفیقی داشتم که سالها با هم سفر کرده بودیم و نمک خورده و بیکران حقوق صحبت ثابت شده. آخر بسبب نفعی اندک آزار خاطر من روا داشت و دوستی سپری شد.
و با این همه از هر دو طرف دلبستگی بود که شنیدم روزی دو بیت از سخنان من در مجمعی همی گفتند
طایفه دوستان بر لطف این سخن نه. که بر حسن سیرت خویش گواهی همی داده بودند و آفرین کرده و او هم در آن جمله مبالغه کرده بود و بر فوت صحبت دیرین تأسف خورده و بخطای خویش اعتراف نموده.
معلوم کردم که از طرف او هم رغبتی هست. این بیتها فرستادم و صلح کردیم