" rel="stylesheet"/> "> ">

حکایت (٦)

پادشاهی پسری را بادیبی داد و گفت: این فرزند تست تربیتش همچنان کن که یکی از فرزندان خویش. گفت: فرمانبردارم.
سالی چند برو سعی کرد و بجائی نرسید و پسران ادیب در فضل و بلاغت منتهی شدند. ملک دانشمند را مؤاخذت کرد و معاتبت فرمود که وعده خلاف کردی و وفا بجا نیاوردی. گفت: بر رأی خداوند روی زمین پوشیده نماند که تربیت یکسانست و طبایع مختلف
گر چه سیم و زر ز سنگ آید همی
در همه سنگی نباشد زر و سیم
بر همه عالم همی تابد سهیل
جائی انبان میکند جائی ادیم