ای حریم بارگاهت کعبه ملک و ملک!
ساحتت را روضه فردوس حدی مشترک
در خط از عکس خطوطت، سطح لوح لاجورد
در گل از سهم اساست، پای وهم تیزتک
از فروغ شمسه دیوار ایوانت به شب
ذره ها را در هوا بتوان شمردن یک به یک
پاسبانان درو بامت که با عرشند راست
زنده می دارند شب زآواز تسبیح ملک
باغبار کیمیای خاک درگاه تو زر
سرزند بر سنگ اگر جوهر نماید برمحک
بارگاهت قبله گاه مشگ مویان خطا
آستانت قبله جای ماهرویان نمک
جنت و صحنت مقابل می نهد استاد عقل
گفت رضوان: هان بیا! آن عرصه لی، وین حصه لک
خار و خاشاک قضایت می فرستند هرصباح
گلشن فردوس را فراش بر رسم ملک
زاشتیاق خوض حوض روض کوثر مشربت
می شود ماه سما هر ماه بر شکل سمک
زاعتدال نوبهار گلشنت در مهرگان
می دماند خیری از ازهار و گلبرگ از خسک
چرخ خورشید جلالی ایمن از تغییر هدم
سد یاجوج بلایی فارغ از تخریب دک
میر بر صدر تو جمشیدست بر عرش سبا
شاه برتخت تو خورشیدست بر اوج فلک
شیخ حسن بیگ آسمان مملکت «من کل باب »
شاه دلشاد، آفتاب سلطنت بی هیچ شک
حزم هشیارست قصر ملک این را پاسبان
بخت بیدارست خیل نصرت آن را یزک
نیست بی این باد را دست تطاول برچراغ
نیست بی آن آب را حکم تصرف بر نمک
آن جهانداری که از آواز کوسش هر زمان
روز کوشش آید اندر گوشش «النصرة معک »
خطه بغداد جز در سایه اقبال شان
چون خلافت بی علی بوده است و زهرابی فدک
تا به تیغ زرنگار از روی گیتی هر صباح
خط مشک افشان شب را می کند خورشید حک
این بهشت آباد خرم بر شما فرخنده باد!
مسکن احباب، جنت منزل اعدا، درک!