" rel="stylesheet"/> "> ">

در وصف زورق

بنگر این زورق رخشنده بر آب روان
می درخشد چون دو پیکر، بر محیط آسمان
شکل زورق گوییا برجی است آبی کاندرو
دایما باشد سعود ملک را با هم قران
بادپایی، آب رفتاری که رانندش به چوب
آب او را هم رکاب و باد او را هم عنان
معده او بگذارند سنگ خارا زسنگ
لیک آب خوشگوارش بر مزاج آید گران
آب جان او وهرگه کایدش جان دربدن
ناروان گردد تن او از گران باری جان
او کمان قد است و تیراندرکمان دارد مقیم
می رود همواره پران راست چون تیر از کمان
دشمن خاک است و هم با خاک می گیرد قرار
عاشق آب است، لیک از آب می جوید کران
نام خود را جاریه زان می کند تا می کشد
روز و شب بر دوش عرش فرش بلقیس زمان
راست گویی بیت معمور است در زیر فلک
سایه بانش ظل ممدود است بربالای آن
دجله چون دریا و کشتی کوه، بر بالای کوه
سایه بان ابری و خورشیدی به زیر سایه بان
ساقیا آن کشتی زرین دریا دل بیار!
واندر آن کشتی زر دریای یاقوتی روان
مگذر از کشتی به کشتی بگذر از دریای غم
کزچنین دریاگذر کردن به کشتی می توان
هرکجا آبی بیابی یا شرابی چون حباب
گرد آنجا گرد و خود را خوش برآور یک زمان
در دل کشتی که هست آن لنگر موسی و خضر
باحریفی خوش نشین بنشین به شادی بگذران
باده ای چون آتش موسی و چون آب خضر
نوش می کن در جوار دولت شاه جهان
سایه حق آنکه ذاتش روی خورشید جمال
روز و شب از سایه خورشید می دارد نهان
ذات او چون ذات عنقا کس ندید امارسید
صیت او چون صیت عنقا قاف تا قاف جهان
ای به مهر دل پرستاران مهد عزتت
دختران اختران در پرده های آسمان
پایه قدر تو را گردون گردان در پناه!
سایه چتر تو را خورشید تابان درامان!
سایه چتر تو کان خورشید رای روشن است
برجهان تابنده و پاینده بادا جاودان!