" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٨: خیال نرگس مستت، ببست خوابم را

خیال نرگس مستت، ببست خوابم را
کمند طره شستت، ببرد تابم را
چو ذره مضطربم، سایه بر سراندازم
دمی قرار ده، آشوب و اضطرابم را
نه جای توست دلم؟ با لبت بگو آخر
عمارتی بکن این خانه خرابم را
نسیم صبح من، از مشرق امید دمید
زخواب صبح در آرید، آفتابم را
فتاده ام ز شرابی که برنخیزد باز
نسیم اگر شنود، بوی این شرابم را
بریخت آب رخم دیده، بس کن ای دیده
به پیش مردم، ازین پس مریز آبم را
سواد طره تو، نامه سیاه من است
نمی دهند به دست من، آن کتابم را
منم بر آن که چو جورت کشیده ام در حشر
قلم کشند، گناهان بی حسابم را
دل کباب مرا نیست بی لبت، نمکی
سخن بگو نمکی، برفشان، کبابم را
خطایی ار زمن آمد، تو التفات مکن
چه اعتبار خطای من و صوابم را؟
حجاب نیست میان من و تو غیر از من
جز از هوا، که برندارم این حجابم را
هزار نعره زد از درد عشق تو، سلمان
نگشت هیچ یکی ملتفت، خطابم را
مگر به ناله من نرم می شود، دل کوه؟
که می دهد به زبان صدا، جوابم را