" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٦٧: غمزه بیمار یار، از ناتوانی خوشترست

غمزه بیمار یار، از ناتوانی خوشترست
قامتش را در طبیعت، اعتدالی دیگرست
چشم بیمار تو در خواب است و ابرو بر سرش
ای خوشا! بیمار، کش پیوسته باری بر سرست
زیر لب با ما حدیثی گو، که این بیمار را
مدتی شد کآرزوی شربتی زان شکرست
آفتاب ما «بحمدالله » مبارک طالع است
پادشاه ما بنام ایزد، همایون اخترست
چون هلالش، هر زمان جاه و جلالی از نواست
چون صباحش، هر نفس نور و صفایی در خورست
ناله شبگیر سلمان، عاقبت شد کارگر
بخت، بیدارست و دولت یار و همت یاورست