" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٢٢: مسپار دل، به هرکس، که رخ چو ماه دارد

مسپار دل، به هرکس، که رخ چو ماه دارد
به کسی سپار دل را، که دلت نگاه دارد
بر چشم یار شد دل، که ز دیده، داد، خواهد
عجب ار سیه دلان را، غم دادخواه دارد
تو مرا مگوی واعظ، که مریز، آب دیده
بگذار تا بریزم، که بسی گناه، دارد
خبر خرابی من، ز کسی، توان شنیدن
که دلی خراب و حالی، ز غمش تباه دارد
من بی نوا بر گل، ره دم زدن، ندارم
حسدست بر هزارم، که هزار راه ندارد
تو به حسن پادشاهی، دل عاشقان رعیت
خنکا! رعیتی کو، چو تو پادشاه دارد
به عذار و شاهد و خط، بستد رخت دل از من
چه دهم جواب آنکس، که خط و گواه دارد
نتوان دل جهانی، همه وقف خویش کردن
به همین قدر که لعل تو خطی سیاه دارد
به طریق لطف می کنی، نظری به حال سلمان
که همین قدر توقع، به تو گاه گاه دارد