" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٨٨: حاشا که تا سلمان بود، ترک می و ساغر کند

حاشا که تا سلمان بود، ترک می و ساغر کند
ور نیز گوید: می کنم، هرگز کسی باور کند
شیخش هوس دارد که او، کمتر کند می خوارگی
شیخا تو کمتر کن هوس کو این هوس کمتر کند!
رند از پی می سر دهد، ور زانکه نستانند سر
دستار را بر سر نهد، دستار و سر در سر کند
چندانکه بندم دیده را، تا کس نیاید در نظر
ناگه خیال شاهدی، از گوشه ای سر بر کند
آن کز خمار چشم او، امروز باشد سرگران
فردا چون نرگس با قدح، مست از زمین سر بر کند
من گرد مستان گشته ام، دانم که گردد همچنین
از کاسه سرهای ما، گر کوزه گر ساغر کند
کنج خرابات مغان، گنجینه اسرار دان
کو مرد صاحب راز تا، در یوزه زین در کند