" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٢٢: از توبه ریایی، کاری نمی گشاید

از توبه ریایی، کاری نمی گشاید
وز ملک و پادشاهی، چیزی نمی فزاید
در ملک فقر دارد، درویش پادشاهی
قانع به هر چه باشد، راضی به هر چه آید
دلق کبود خواهم، کردن به باده گلگون
کین رنگ زرقم از دل، رنگی نمی زداید
بردار برقع از رو، کایینه درونم
جز صورت جمالت، نقشی نمی نماید
عشق است هر دم افزون، گویی که هر چه ما را
از عمر می شود کم، در عشق می فزاید