" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٦٥: به غیر صورت او هر چه آیدم در دل

به غیر صورت او هر چه آیدم در دل
به جان دوست که باشد تصور باطل
به کوی دوست که خاکش به آب دیده گل است
که بر گذشت که پایش فرو نرفت به گل
قتیل تیغ تو خواهیم گشت تا در حشر
بدین بهانه بگیریم دامن قاتل
همی رویم به راهی که نیستش پایان
فتاده ایم به بحری که نیستش ساحل
گرت ارادت پیوند دوست می باشد
برو نخست ز دنیا و آخرت بگسل
بجز دهان توام هیچ آرزویی نیست
ولی چه سود که هیچم نمیشود حاصل
حسود گفت که سلمان چه می روی پی یار
نمی روم پی دلدار می روم پی دل