داشتم روزی دلی بر من بسی بیداد ازو
رفت و جز خون جگر کاری دگر نگشاد ازو
ناله و فریاد من رفت از زمین تا آسمان
ناله از دل می کند فریاد ازو فریاد ازو
در پی دل چند گردم کآب رویم ریخت دل
دست خواهم شست ازین پس هر چه باداباد ازو
خانه چشمم به دود دل سیه بادا که هست
خانه صبر من مسکین خراب آباد ازو
می نشاند باد سرد دل چراغ عمر من
حاصل عمرم نگر چون می رود بر باد ازو