ای پسر نیستی ز هستی به
بت پرستی ز خودپرستی به
چون ز خود می رهاندت مستی
هوشیارا ز هوش مستی به
اجلم کند پای را دو سه گام
پیش دارد که پیش دستی به
از بلندی چو باز خواهی گشت
سوی پستی، مقام پستی به
با خود آ تا خداپرست شوی
ور خود از دست خود برستی به
در همه حالتی خوش است آری
ذوق مستی، وی الستی به
در هوا تیزرو مشو، چون برق
که درین ره چو باد سستی به
رهروان را چو باد در ره مهر
نادرستی زین درستی به
ای سرشته ز آب و گل آگه
نیستی کز فرشته هستی به