شاها یقین که مدح و ثنای تو برترست
زانهاکه در سواد دل و دفتر آمده ست
حشو سر عدوی تو بودست بیشتر
چیزی که در زبان و لب خنجر آمدست
شاها بیان حال مفصل نمی کنم
درد مفاصل است که گردم بر آمدست
از درد جامه ای که به زانو همی رسد
زین جامه خانه بهره من چاکر بر آمدست
درد دل و جفای جهانم نبود بس
کم درد پای نیز کنون بر سر آمدست
حالم ز من مپرس که بهر عرض حال
برخاسته است درد و به زانو درآمدست
این بوده است مانع اگر زانکه چند روز
سلمان به آستان شما کمتر آمدست