عقل را گفتم که عمری پیش ازین چوپانیان
گردن از گردون گردان از چه می افراشتند
این زمان آخر چرا زین سان جدا از خان مان
پشت برکردند و روی از دشمنان برداشتند
گفت ای غافل تو از صورتگران روزگار
نیستی آگه کزین صورت بسی انگاشتند
پیش ازین چون گله در صحرای گیتی مردمان
خویشتن را گرگ یکدیگر همی پنداشتند
چون نبود این گله را از حفظ چوپانی گزیر
میر چوپان را به چوپانی برو بگماشتند
تا به عهد دولتت شاهنشه ایران رسد
گرگ و میش آن داوری را از میان برداشتند
چون به عهدش حاجت چوپان نبد چوپانیان
گله را ار خواستند ارنه بدو بگذاشتند