ای خداوندی که از دریای خاطر دم به دم
در ثنایت عقدهای در مکنون آورم
هر زمان بهر عروس مدحت از کان ضمیر
قطعه ای چون قطعه یاقوت بیرون آورم
از کمال فسحت ملک تو چون رانم سخن
نقص ها در ملک جمشید و فریدون آورم
خسروا نگذاشت درد پا که بهر دستبوس
روی چون دولت به درگاه همایون آورم
گر نیاوردم به درگه دردسر معذور دار
من که درد پای دارم درد سر چون آورم