" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤٦

به دست افشان درآمد سرو آزاد
ز مرغان چمن برخاست فریاد
شراب عشق و نار حسن در سر
قدح در دست و شاهد در برابر
سر خورشید شد گرم از حراره
چو مه جیب قصب را کرد پاره
نشاط و کامرانی کرد خورشید
بر ایشان زرفشانی کرد جمشید
غنی گشت ارغنون ساز از نواها
بپوشد از قصب شکر قباها
نشاط انگیز را گفت: «ای شکر خیز
تو نیز آغاز کن شعری دلاویز
از آن شعری که وصف الحال باشد
نه ز آن قولی که قیل و قال باشد
حدیثی کآن بیارد آشنایی
ببخشد جان و دل را روشنایی »
نشاط انگیز گوش عود برتافت
گهر در جامه ابریشمین بافت
نبات از پسته شیرین روان کرد
به روی چنگ بر فندق فشان کرد
به چنگ این مطلع موزون درآموخت
رخ خورشید از آن مطلع برافروخت: