" rel="stylesheet"/> "> ">

غزل

خراباتی و رندست آشکارا
چو بینم آن حریف مجلس آرا
به بویش می کنم این مستی از می
وگر نه می چه در خوردست ما را؟
به یادش خون خم خوردیم لیکن
ستد از ما دل و دین خونبها را
مرا گرد خم و خمخانه گشتن
تویی مقصود میل تست ما را
اگر وصلت نباشد خاک بر سر
خم و خمار در گل مانده پا را
امر علی جدار دیار لیلی
اقبل ذا الجدار و ذا الجدارا
و ما حب الدیار شغفن قلبی
ولکن حب من سکن الدیارا
چنین تقدیر بود و بودنی بود
پشیمانی نمی دارد کنون سود