" rel="stylesheet"/> "> ">

پاسخ مهراب به افسر

بدو مهراب گفت ای افسر روم
به تو آباد باد این کشور روم
کنون در زیر این پیروزه چادر
کسی را نیست چون خورشید دختر
کسی دانم به تنهایی نسازد
که تنهایی خدا را می برازد
ز جنس خویش گیرد هر کسی جفت
خدایست آنکه بی یار است و بی جفت
درین نه پرده پیروز پیکر
زان از خورشید عذرا نیست برتر
به هر ماهی شبانروزی به خلوت
کند در خانه ای با ماه صحبت