" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٤٥

ملک چون عکس تاج افسری یافت
ز جای خود به استقبال بشتافت
ز جای خود نرفت و رفت از جای
چو دامن بوسه اش می داد بر پای
به اغوش اندر آورد افسرش مست
گرفتش سیب سیمین بر کف دست
لبان و مشک و شهد و می به هم دید
می مشکین ز شیرین شهد نوشید
به زیر بید بن می دید خورشید
ز غیرت شد تنش لرزان تر از بید
ملک می گفت: «از کجا ای سرو نامی
به اقبال و سعادت می خرامی؟