ای کودک زیبا سلب سیمین بر و بیجاده لب
            سرمایه ناز و طرب حوران ز رشکت در تعب
         
        
            زلف و رخت چون روز و شب زان زلفکان بلعجب
            افگنده در شور و شغب جان و دل عشاق را
         
        
            زیبا نگار نازنین رخ چون گل و بر یاسمین
            پاکیزه چون حور معین پیرایه خلد برین
         
        
            بادا بر املاق آفرین کاید چو تو زان حور عین
            فخرست بر ما چین و چین از بهر تو املاق را
         
        
            عیار یار دلبری با غمزه و جان دلبری
            کردی ز جانم دل بری زان چشمکان عبهری
         
        
            در سحر همچون ساحری سنگین دل و سیمین بری
            دارم فزون ای سعتری در دل دو صد مرزاق را
         
        
            داری تو ای سرو روان بر لاله و بر ارغوان
            از مشک و عنبر صولجان از عشقت ای حور جنان
         
        
            گشتم قضیب خیزران سرندر جان و جهان
            چندین چه داری در غمان مر عاشق مشتاق را
         
        
            از هجرت ای چون ماه و خور کردی مرا بی خواب و خور
            بسته دل و خسته جگر لب خشک دارم دیده تر
         
        
            عهدی که کردی ای پسر با من تو ای جان پدر
            زنهار بر جانم مخور مشکن تو آن میثاق را